وقتی کسی حال دلش از جنس باران است
هرجای دنیا هم که باشد فکر گلدان است
خونت سبب وحدت و آگاهی شد
این خون جریان ساخت، جهان راهی شد
در این حریم هر که بیاید غریب نیست
هرکس که دلشکسته بُوَد بینصیب نیست
علی زره که بپوشد، همینکه راه بیفتد
عجیب نیست که دشمن به اشتباه بیفتد
زخمی شکفته، حنجرهای شعلهور شدهست
داغ قدیمی من از آن تازهتر شدهست
پایان مسیرِ او پر از آغاز است
با بال و پرِ شکسته در پرواز است
دل غریب من از گردش زمانه گرفت
به یاد غربت زهرا شبی بهانه گرفت
آنقدر بخشیدی که دستانت
بخشندگی را هم هوایی کرد