وقتی کسی حال دلش از جنس باران است
هرجای دنیا هم که باشد فکر گلدان است
روی اجاق، قوری شبنم گذاشتم
دمنوش خاطرات تو را دم گذاشتم
قریه در قریه پریشان شده عطر خبرش
نافۀ چادر گلدار تو با مُشک تَرَش
پایان مسیرِ او پر از آغاز است
با بال و پرِ شکسته در پرواز است
ما را نترسانید از طوفان
ما گردباد آسمان گردیم
ای آسمان به راز و نیازت نیازمند
آه ای زمین به سوز و گدازت نیازمند
هیچکس اینجا نمیفهمد زبان گریه را
بغض میگیرد ز چشمانم توان گریه را
آنقدر بخشیدی که دستانت
بخشندگی را هم هوایی کرد