وقتی کسی حال دلش از جنس باران است
هرجای دنیا هم که باشد فکر گلدان است
در این حریم هر که بیاید غریب نیست
هرکس که دلشکسته بُوَد بینصیب نیست
برخیز سحر ناله و آهی میکن
استغفاری ز هر گناهی میکن
تا نیست نگردی، رهِ هستت ندهند
این مرتبه با همتِ پستت ندهند
حاجی به طواف کعبه اندر تک و پوست
وَز سعی و طواف هرچه کردهست، نکوست
زخمی شکفته، حنجرهای شعلهور شدهست
داغ قدیمی من از آن تازهتر شدهست
پایان مسیرِ او پر از آغاز است
با بال و پرِ شکسته در پرواز است
نور فلک از جبین تابندۀ اوست
سرداریِ کائنات زیبندۀ اوست
دل غریب من از گردش زمانه گرفت
به یاد غربت زهرا شبی بهانه گرفت
الهی الهی، به حقّ پیمبر
الهی الهی، به ساقی کوثر
آنقدر بخشیدی که دستانت
بخشندگی را هم هوایی کرد