وقتی کسی حال دلش از جنس باران است
هرجای دنیا هم که باشد فکر گلدان است
قسم به ساحتِ شعری که خورده است به نامم
قسم به عطر غریبی که میرسد به مشامم
آنجا که دلتنگی برای شهر بیمعناست
جایی شبیه آستان گنبد خضراست
دست من یک لحظه هم از مرقدت کوتاه نیست
هرکسی راهش بیفتد سمت تو گمراه نیست
پایان مسیرِ او پر از آغاز است
با بال و پرِ شکسته در پرواز است
آنقدر بخشیدی که دستانت
بخشندگی را هم هوایی کرد