وقتی کسی حال دلش از جنس باران است
هرجای دنیا هم که باشد فکر گلدان است
و کاش مرد غزلخوان شهر برگردد
به زیر بارش باران شهر برگردد
پایان مسیرِ او پر از آغاز است
با بال و پرِ شکسته در پرواز است
این چندمین نامهست بابا مینویسم؟
هر چند یادت نیست امّا مینویسم
حق میشود انکار و من انگار نه انگار
منصور سرِ دار و من انگار نه انگار
فکری به حال ماهی در التهاب کن
بابا برای تشنگی من شتاب کن
این بار، بار حج خود را مختصر برداشت
آن قدر که گویا فقط بال سفر برداشت
«با هر قدم سمت حرم لبیک یا زینب
در عشق سر میآورم لبیک یا زینب...»
آنقدر بخشیدی که دستانت
بخشندگی را هم هوایی کرد