صبحت به تن عاطفه جان خواهد داد
زیبایی عشق را نشان خواهد داد
وقتی کسی حال دلش از جنس باران است
هرجای دنیا هم که باشد فکر گلدان است
طنین «آیۀ تطهیر» در صدایش بود
مدینه تشنۀ تکرار ربّنایش بود
پایان مسیرِ او پر از آغاز است
با بال و پرِ شکسته در پرواز است
در آتشی از آب و عطش سوخت تنت را
در دشت رها کرد تن بیکفنت را
آنقدر بخشیدی که دستانت
بخشندگی را هم هوایی کرد