وقتی کسی حال دلش از جنس باران است
هرجای دنیا هم که باشد فکر گلدان است
هستی ندیده است به خود ماتم اینچنین
کی سایهای شد از سر عالم کم اینچنین؟
برای لحظۀ موعود بیقرار نبودم
چنانکه باید و شاید در انتظار نبودم
کنار دل و دست و دریا، اباالفضل
تو را دیدهام بارها، یا اباالفضل
پایان مسیرِ او پر از آغاز است
با بال و پرِ شکسته در پرواز است
جاده و اسب مهیاست بیا تا برویم
کربلا منتظر ماست بیا تا برویم
آنقدر بخشیدی که دستانت
بخشندگی را هم هوایی کرد