در سوگ نشستهایم با رختِ امید
جاری شده در رگ رگِ ما خونِ شهید
در قاب عکست میتواند جان بگیرد
این عشق پابرجاست تا تاوان بگیرد
آرامش موّاج دریا چشمهایش
دور از تعلقهای دنیا چشمهایش
با داغ مادرش غم دختر شروع شد
او هرچه درد دید، از آن «در» شروع شد
دل اگر تنگ و جان اگر خستهست
گاه گاهی اگر پریشانیم