در سوگ نشستهایم با رختِ امید
جاری شده در رگ رگِ ما خونِ شهید
دشتی پر از شقایق پرپر هنوز هست
فرق دو نیم گشتۀ حیدر هنوز هست
بخوان که اشک بریزم کمی به حال خودم
دل شکستۀ من! ای شکسته بال خودم
با داغ مادرش غم دختر شروع شد
او هرچه درد دید، از آن «در» شروع شد