یک روز شبیه ابرها گریانم
یک روز چنان شکوفهها خندانم
گفتیم وقت شادی و وقت عزا، حسین
تنها دلیل گریه و لبخند ما حسین
وقت وداع فصل بهاران بگو حسین
در لحظههای بارش باران بگو حسین
شَمَمتُ ریحَکَ مِن مرقدِک، فَجَنَّ مشامی
به کاظمین رسیدم برای عرض سلامی
دنیا به دور شهر تو دیوار بسته است
هر جمعه راه سمت تو انگار بسته است
کیسههای نان و خرما خواب راحت میکنند
دستهای پینهدارش استراحت میکنند
خدا قسمت کند با عشق عمری همسفر بودن
شریک روزهای سخت و شبهای خطر بودن