چون گنج، نهان کن غم پنهانی خویش
منما به کسی بی سر و سامانی خویش
ای حرمت قبلۀ مراد قبایل!
وی که بوَد قبله هم به سوی تو مایل
وقتی در خانۀ علی میلرزد
دنیا به بهانۀ علی میلرزد
هان این نفس شمرده را قطع کنید
آری سر دلسپرده را قطع کنید
با ظلم بجنگ، حرف مظلوم این است
راهی که حسین کرده معلوم این است
نام تو را نوشتم و پشت جهان شکست
آهسته از غم تو زمین و زمان شکست
آن روز با لبخند تا خورشید رفتی
امروز با لبخند برگشتی برادر
این صورت سپید، به سرخی اگر رسید
کارم ز اشک با تو به خونِ جگر رسید
موسایی و صد جلوه به هر طور کنی
هر جا گذری، حکایت از نور کنی
هر کس به سایۀ تو دو رکعت نماز کرد
با یک قنوت هر چه گره داشت، باز کرد
از کوی تو ای قبلۀ عالم! نرویم
با دست تهی و دل پُر غم نرویم
از «الف» اول امام از بعد پیغمبر علیست
آمر امر الهی شاه دینپرور علیست
یک دختر آفرید و عجب محشر آفرید
حق هرچه آفرید از این دختر آفرید
خم شدم زیرِخط عشق سرم را بوسید
دمِ پرواز پدر بال و پرم را بوسید
عطر تن پیمبر از این خانه میرود
بال ملک معطر از این خانه میرود
تفسیر او به دست قلم نامیسّر است
در شأن او غزل ننویسیم بهتر است
هر دم از دامن ره، نوسفری میآمد
ولی این بار دگرگون خبری میآمد
اگر خدا به زمین مدینه جان میداد
و یا به آن در و دیوارها دهان میداد
این شنیدم که چو آید به فغان طفل یتیم
افتد از نالۀ او زلزله بر عرش عظیم
گفتم سر آن شانه گذارم سر خود را
پنهان کنم از چشم تو چشم تر خود را
پرنده کوچ نکردهست زیر باران است
اگرچه سنگ ببارد وگرچه طوفان است
عمریست که دمبهدم علی میگویم
در حال نشاط و غم علی میگویم
گل بر من و جوانى من گریه مىکند
بلبل به همزبانى من گریه مىکند
وقتی که با عشق و عطش یاد خدا کردی
احرام حج بستی و عزم کربلا کردی
«معاشران گره از زلف یار وا نکنید»
حریم وحدت دل را ز هم جدا نکنید