گرچه صد داغ و هزاران غم سنگین داریم
چشم امّید به فردای فلسطین داریم
آن روز با لبخند تا خورشید رفتی
امروز با لبخند برگشتی برادر
عشق تو در تمامی عالم زبانزد است
بیعشق، حال و روز زمین و زمان بد است
خم شدم زیرِخط عشق سرم را بوسید
دمِ پرواز پدر بال و پرم را بوسید
گفتند از شراب تو میخانهها به هم
خُمها به وقت خوردن پیمانهها به هم
گفتم سر آن شانه گذارم سر خود را
پنهان کنم از چشم تو چشم تر خود را
پرنده کوچ نکردهست زیر باران است
اگرچه سنگ ببارد وگرچه طوفان است
«معاشران گره از زلف یار وا نکنید»
حریم وحدت دل را ز هم جدا نکنید