روز تشییع پیکر پاکش
همه جا غرق در تلاطم بود
آن روز با لبخند تا خورشید رفتی
امروز با لبخند برگشتی برادر
هنوز طرز نگاهش به آسمان تازهست
دو بال مشرقیاش با اُفق هماندازهست
خم شدم زیرِخط عشق سرم را بوسید
دمِ پرواز پدر بال و پرم را بوسید
گفتم سر آن شانه گذارم سر خود را
پنهان کنم از چشم تو چشم تر خود را
پرنده کوچ نکردهست زیر باران است
اگرچه سنگ ببارد وگرچه طوفان است
گردباد است که سنجیده جلو میآید
به پراکندن جمع من و تو میآید
«معاشران گره از زلف یار وا نکنید»
حریم وحدت دل را ز هم جدا نکنید