شدهست خیره به جاده دو چشم تار مدینه
به پیشوازی تنهاترین سوار مدینه
این اشکهای داغ را ساده نبینید
بَر دادن این باغ را ساده نبینید
به نام خداوند بالا و پست
كه از هستیاَش هست شد، هر چه هست...
در روزگاران غریبی، آشنا بودى
تنها تو با قرآن ناطق همصدا بودی