تا با حرم سبز تو خو میگیرم
در محضر چشمت آبرو میگیرم
سر میگذارد آسمان بر آستانت
غرقیم در دریای لطف بیکرانت
بر ساحلى غریب، تویى با برادرت
در شعلۀ نگاه تو پیدا، برادرت
گوش کن گوش، صدای نفسی میآید
مَشک بر دوش، از آن دور، کسی میآید
چو بر گاه عزّت نشستی امیرا
رأیت نعیماً و مُلکاً کبیرا
توبۀ من را شکسته اشتباه دیگری
از گناهی میروم سوی گناه دیگری
در روزگاران غریبی، آشنا بودى
تنها تو با قرآن ناطق همصدا بودی