صبحت به تن عاطفه جان خواهد داد
زیبایی عشق را نشان خواهد داد
خونت سبب وحدت و آگاهی شد
این خون جریان ساخت، جهان راهی شد
طنین «آیۀ تطهیر» در صدایش بود
مدینه تشنۀ تکرار ربّنایش بود
علی زره که بپوشد، همینکه راه بیفتد
عجیب نیست که دشمن به اشتباه بیفتد
عشق فهمید که جان چیست دل و جانش نیست
سرخوش آنکس که در این ره سروسامانش نیست
در روزگاران غریبی، آشنا بودى
تنها تو با قرآن ناطق همصدا بودی