كوی امید و كعبۀ احرار، كربلاست
معراج عشق و مطلع انوار، كربلاست
ای سفیر صبح! نور از لامکان آوردهای
بر حصار شب دمی آتشفشان آوردهای
برخیز سحر ناله و آهی میکن
استغفاری ز هر گناهی میکن
تا نیست نگردی، رهِ هستت ندهند
این مرتبه با همتِ پستت ندهند
حاجی به طواف کعبه اندر تک و پوست
وَز سعی و طواف هرچه کردهست، نکوست
نور فلک از جبین تابندۀ اوست
سرداریِ کائنات زیبندۀ اوست
بیتاب دوست بودی و پروا نداشتی
در دل به غیر دوست تمنا نداشتی
الا رفتنت آیۀ ماندن ما
که پیچیده عطر تو در گلشن ما
الهی الهی، به حقّ پیمبر
الهی الهی، به ساقی کوثر