آهن شدهایم و دلمان سنگ شده
دلسنگی ما بی تو هماهنگ شده
آنجا که دلتنگی برای شهر بیمعناست
جایی شبیه آستان گنبد خضراست
تنت از تاول جانسوز شهادت پر بود
سینهات از عطش سرخ زیارت پر بود
برخیز سحر ناله و آهی میکن
استغفاری ز هر گناهی میکن
تا نیست نگردی، رهِ هستت ندهند
این مرتبه با همتِ پستت ندهند
حاجی به طواف کعبه اندر تک و پوست
وَز سعی و طواف هرچه کردهست، نکوست
نور فلک از جبین تابندۀ اوست
سرداریِ کائنات زیبندۀ اوست
الهی الهی، به حقّ پیمبر
الهی الهی، به ساقی کوثر