سر میگذارد آسمان بر آستانت
غرقیم در دریای لطف بیکرانت
برخیز سحر ناله و آهی میکن
استغفاری ز هر گناهی میکن
تا نیست نگردی، رهِ هستت ندهند
این مرتبه با همتِ پستت ندهند
حاجی به طواف کعبه اندر تک و پوست
وَز سعی و طواف هرچه کردهست، نکوست
توبۀ من را شکسته اشتباه دیگری
از گناهی میروم سوی گناه دیگری
نور فلک از جبین تابندۀ اوست
سرداریِ کائنات زیبندۀ اوست
بخواب بر سر زانوی خستهام، سر بابا
منم همان که صدا میزدیش: دختر بابا
الهی الهی، به حقّ پیمبر
الهی الهی، به ساقی کوثر