برخیز سحر ناله و آهی میکن
استغفاری ز هر گناهی میکن
تا نیست نگردی، رهِ هستت ندهند
این مرتبه با همتِ پستت ندهند
حاجی به طواف کعبه اندر تک و پوست
وَز سعی و طواف هرچه کردهست، نکوست
فارغ نگذار نَفْس خود را نَفَسی
تا بندهٔ نفس سرکشی در قفسی
با ذكر یا كریم همه یاكریمها
خواندند با تو یا علی و یا عظیمها
نور فلک از جبین تابندۀ اوست
سرداریِ کائنات زیبندۀ اوست
دشمن که به حنجر تو خنجر بگذاشت
خاموش، طنین نای تو میپنداشت
هر چند قدش خمیده، امّا برپاست
چندیست نیارمیده، امّا برپاست
الهی الهی، به حقّ پیمبر
الهی الهی، به ساقی کوثر