ابرازِ دوستی، به حقیقت زیارت است
آری مرامِ اهل محبت، زیارت است
الهی اکبر از تو اصغر از تو
به خون آغشتگانم یکسر از تو
بایست، کوه صلابت میان دورانها!
نترس، سرو رشید از خروش طوفانها!
ای ز داغِ تو روان، خون دل از دیدۀ حور!
بیتو عالم همه ماتمکده تا نفخۀ صور
سر و پای برهنه میبرند آن پیر عاشق را
که بر دوشش نهاده پرچم سوگ شقایق را
سرت کو؟ سرت کو؟ که سامان بگیرم
سرت کو؟ سرت کو؟ به دامان بگیرم
بیهوده مکن شکایت از کار جهان
اسرار نمیشوند همواره عیان
در این سیلی پیامی آشکار است
که ما را باز با این قوم کار است
خوشا سری که سرِ دار آبرومند است
به پای مرگ چنین سجدهای خوشایند است
گفت: ای گروه! هر که ندارد هوای ما
سر گیرد و برون رود از کربلای ما...
هر منتظری که دل به ایمان دادهست
جان بر سر عشق ما به جانان دادهست
قلبی که در آن، نور خدا خواهد بود
در راه یقین، قبلهنما خواهد بود
آه ای بغض فروخورده كمی فریاد باش
حبس را بشكن، رها شو، پر بكش، آزاد باش
در ماه خدا که فصل ایمان باشد
باید دل عاشقان، گلافشان باشد