پروانه شد تا شعلهور سازد پرش را
پیچید در شوق شهادت باورش را
افتاده در این راه، سپرهای زیادی
یعنی ره عشق است و خطرهای زیادی
باز این چه شورش است، مگر محشر آمده
خورشید سر برهنه به صحرا در آمده
پیراهنت از بهار عطرآگینتر
داغت ز تمام داغها سنگینتر
این جوان کیست كه گل صورت از او دزدیدهست؟
سیزده بار زمین دور قدش گردیدهست