ای حرمت قبلۀ مراد قبایل!
وی که بوَد قبله هم به سوی تو مایل
ای به چشمت آسمان مهر، تا جان داشتی
ابرهای رحمتت را نذر جانان داشتی
با ظلم بجنگ، حرف مظلوم این است
راهی که حسین کرده معلوم این است
باز در پردۀ عشاق صلایی دیگر
میرسد از طرف کربوبلایی دیگر
موسایی و صد جلوه به هر طور کنی
هر جا گذری، حکایت از نور کنی
هر چقدر این خاک، بارانخورده و تر میشود
بیشتر از پیشتر جانش معطر میشود
هر کس به سایۀ تو دو رکعت نماز کرد
با یک قنوت هر چه گره داشت، باز کرد
از کوی تو ای قبلۀ عالم! نرویم
با دست تهی و دل پُر غم نرویم
مسافری که همیشه سر سفر دارد
برای همسفران حکم یک پدر دارد
گل بر من و جوانى من گریه مىکند
بلبل به همزبانى من گریه مىکند
همچون نسیم صبح و سحرگاه میرود
هرکس میان صحن حرم راه میرود
نور تو، روح مرا منزل به منزل میبرد
کشتی افتاده در گِل را به ساحل میبرد
کسی که دیگر خود خدا هم، نیافریند مثال او را
چو من حقیری کجا تواند، بیان نماید خصال او را