شادی ندارد آنکه ندارد به دل غمی
آن را که نیست عالم غم، نیست عالمی
برخیز اگر اهل غم و دردی تو
باید که به اصل خویش برگردی تو
تا چند عمر در هوس و آرزو رود
ای کاش این نفس که بر آمد فرو رود
کسی که دیگر خود خدا هم، نیافریند مثال او را
چو من حقیری کجا تواند، بیان نماید خصال او را