ما از غم دشوار تو آسان نگذشتیم
ماندیم بر این عهد و ز پیمان نگذشتیم
بایست، کوه صلابت میان دورانها!
نترس، سرو رشید از خروش طوفانها!
آن روز، گدازۀ دلم را دیدم
خاکستر تازۀ دلم را دیدم
در این سیلی پیامی آشکار است
که ما را باز با این قوم کار است
خوشا سری که سرِ دار آبرومند است
به پای مرگ چنین سجدهای خوشایند است
آه ای بغض فروخورده كمی فریاد باش
حبس را بشكن، رها شو، پر بكش، آزاد باش