گمان مبر که پریشان، گمان مبر که کمیم
برای کشتنتان همصدا و همقسمیم
کو خیمۀ تو؟ پلاک تو؟ کو تَنِ تو؟
کو سیمای خدایی و روشنِ تو؟
باز باران است، باران حسینبنعلی
عاشقان، جان شما، جان حسینبنعلی
تا کی دل من چشم به در داشته باشد؟
ای کاش کسی از تو خبر داشته باشد