تیغ است و آتش است و هزاران فدایی است
هر جا که نام اوست هوا کربلایی است
یکباره میان راه پایش لرزید
مبهوت شد، از بغض صدایش لرزید
آواز حزین باد، پیغمبر کیست؟
خورشید، چنین سرخ، روایتگر کیست؟
همه از هر کجا باشند از این راه میآیند
به سویت ای امینالله خلقالله میآیند
شبیه کوه پابرجایم و چون رود سیّالم
به سویت میدوم با کودکانی که به دنبالم
دشمن که به حنجر تو خنجر بگذاشت
خاموش، طنین نای تو میپنداشت