علی را ذاتِ ایزد میشناسد
اَحد را درکِ احمد میشناسد
جان به پیکر داشت وقتی مشکها جان داشتند
کاش میشد ابرها آن روز باران داشتند
بر نبض این گهواره نظم کهکشان بستهست
امید، بر شش ماه عمر او زمان بستهست
پا گرفته در دلم، آتشی پنهان شده
بند بندم آتش و سینه آتشدان شده