آن شب زمین شکست و سراسر نیاز شد
در زیر پای مرد خدا جانماز شد
هزار حنجره فریاد در گلویش بود
نگاه مضطرب آسمان به سویش بود
مادر سلام حال غریبت چگونه است؟
مادر بگو که رنج مصیبت چگونه است؟
این روزها پروندۀ اعمال ما هستند
شبنامههای روز و ماه و سال ما هستند
«دیروز» در تصرّف تشویش مانده بود
قومی که در محاصرۀ خویش مانده بود
قلبی شکست و دور و برش را خدا گرفت
نقاره میزنند... مریضی شفا گرفت
برخیز اگر اهل غم و دردی تو
باید که به اصل خویش برگردی تو