میشود دست دعای تو به باران نرسد؟!
یا بتابی به تن پنجرهای جان نرسد؟!
خورشید! بتاب و برکاتی بفرست
ای ابر! ببار آب حیاتی بفرست
همسنگر دردهای مردم بودی
چون سایه در آفتابشان گم بودی
به باران فکر کن... باران نیاز این بیابان است
ترکهای لب این جاده از قحطی باران است
دشتی پر از شقایق پرپر هنوز هست
فرق دو نیم گشتۀ حیدر هنوز هست
خود را به خدا همیشه دلگرم کنیم
یعنی دلِ سنگ خویش را نرم کنیم
فرمود که صادقانه در هر نَفَسی
باید به حساب کارهایت برسی
تا عقل چراغ راهِ هر انسان است
اندیشهوری نشانۀ ایمان است
آیینۀ عشق با تو دمساز شود
یعنی که دری به روی تو باز شود
نه از لباس کهنهات نه از سرت شناختم
تو را به بوی آشنای مادرت شناختم
چقدر مانده به دریا، به آستان حسین
پر از طراوت عشق است آسمان حسین
هر کس نتواند که به ما سر بزند
در غربت آسمان ما پر بزند
زمان چه بیهدف و ناگزیر در گذر است
زمان بدون شما یک دروغ معتبر است!