بعید نیست غمت همچنان شهید بگیرد
بگیرد و همه جا باز بوی عید بگیرد
گل کرده در ردیف غزلهای ما حسین
شوری غریب داده به این بیتها حسین
«صبح نزدیک است» پیغامی چنین آورده بود
قاصدی که آسمان را بر زمین آورده بود
شهادت را به نام کوچکش هر شب صدا کردی
تو که هر روز و هر جا زندگیهایی بنا کردی
در های و هوی باد و در آرامش باران
ریشه دواندم از گذشته تا همین الان
شنیده بود که اینبار باز دعوت نیست
کشید از ته دل آه و گفت: قسمت نیست
میرود از آن سَرِ دنیا خبر میآورد
شعر در وصف تو باشد بال در میآورد
اینک زمان، زمان غزلخوانی من است
بیتیست این دو خط که به پیشانی من است
هر آب که جاری اَست چون خون سرخ است
هر شاخه که سبز بود، اکنون سرخ است