مادر موسی، چو موسی را به نیل
در فکند، از گفتۀ ربَّ جلیل
گه احرام، روز عید قربان
سخن میگفت با خود کعبه، زینسان
هرکه با پاکدلان، صبح و مسایی دارد
دلش از پرتو اسرار، صفایی دارد
وقتی كه شكستهدل دعا میكردی
سجادۀ سبز شكر، وا میكردی
چشمان تو دروازۀ راز سحر است
پیشانیات آه، جانماز سحر است
پیرمردی، مفلس و برگشتهبخت
روزگاری داشت ناهموار و سخت
کارش میان معرکه بالا گرفته بود
شمشیر را به شیوهٔ مولا گرفته بود
ای که عمریست راه پیمایی
به سوی دیده هم ز دل راهیست