مادر موسی، چو موسی را به نیل
در فکند، از گفتۀ ربَّ جلیل
گه احرام، روز عید قربان
سخن میگفت با خود کعبه، زینسان
هرکه با پاکدلان، صبح و مسایی دارد
دلش از پرتو اسرار، صفایی دارد
کنار دل و دست و دریا، اباالفضل
تو را دیدهام بارها، یا اباالفضل
کاش در باران سنگ فتنه بر دیوار و در
سینۀ آیینه را میشد سپر دیوار و در
پیرمردی، مفلس و برگشتهبخت
روزگاری داشت ناهموار و سخت
جاده و اسب مهیاست بیا تا برویم
کربلا منتظر ماست بیا تا برویم
ای که عمریست راه پیمایی
به سوی دیده هم ز دل راهیست