با علمت اگر عمل برابر گردد
کام دو جهان تو را میسر گردد
سکه شدن و دو رو شدن آسان است
آلودۀ رنگ و بو شدن آسان است
ای رهنمای گم شدگان اِهْدِنَا الصِّراط
وی نور چشم راهروان اِهْدِنَا الصِّراط
در دل شب خبر از عالم جانم کردند
خبری آمد و از بیخبرانم کردند
عاشقی در بندگیها سربهراهم کرده است
بینیاز از بندگان، لطف الاهم کرده است
عشق فهمید که جان چیست دل و جانش نیست
سرخوش آنکس که در این ره سروسامانش نیست
پرتوی از مهر رویت در جهان انداختی
آتشی در خرمن شوریدگان انداختی
رفتی سبد سبد گل پرپر بیاوری
مرهم برای زخم كبوتر بیاوری
خم ابروی تو محراب رکوع است و سجودم
بیخيال تو نباشد نه قيامم نه قعودم
ز هرچه غير يار اَسْتغفرالله
ز بودِ مستعار استغفرالله