بایست، کوه صلابت میان دورانها!
نترس، سرو رشید از خروش طوفانها!
بحث روز است صحبت از غم تو
سرخ مانده هنوز پرچم تو
اجازه هست کنار حرم قدم بزنم
برای شعر سرودن کمی قلم بزنم
فتنه اینبار هم از شام به راه افتادهست
کفر در هیئت اسلام به راه افتادهست
دیدی که چگونه من شهید تو شدم
هنگام نماز، رو سفید تو شدم
سرت کو؟ سرت کو؟ که سامان بگیرم
سرت کو؟ سرت کو؟ به دامان بگیرم
در این سیلی پیامی آشکار است
که ما را باز با این قوم کار است
خوشا سری که سرِ دار آبرومند است
به پای مرگ چنین سجدهای خوشایند است
آه ای بغض فروخورده كمی فریاد باش
حبس را بشكن، رها شو، پر بكش، آزاد باش