بایست، کوه صلابت میان دورانها!
نترس، سرو رشید از خروش طوفانها!
تيغيم که در فراز، رعبانگيزيم
هنگام فرود، خون دشمن ريزيم
فتنه اینبار هم از شام به راه افتادهست
کفر در هیئت اسلام به راه افتادهست
در این سیلی پیامی آشکار است
که ما را باز با این قوم کار است
کی غیرت مردانۀ ما بگذارد
دشمن به حریم خانه پا بگذارد؟
خوشا سری که سرِ دار آبرومند است
به پای مرگ چنین سجدهای خوشایند است
زخم من کهنه زخم تو تازه
زخمی پنجههای بیرحمیم
پیکار علیه ظالمان پیشهٔ ماست
جان در ره دوست دادن اندیشهٔ ماست
آه ای بغض فروخورده كمی فریاد باش
حبس را بشكن، رها شو، پر بكش، آزاد باش