سپیداران نشانی سرخ دارند
همیشه آرمانی سرخ دارند
سفر کردند سرداران عاشق
به روی شانۀ یاران عاشق
هر زمانی که شهیدی به وطن میآید
گل پرپر شده در خاطر من میآید
به دل بغضی هزاران ساله دارم
شبیه نی، هوای ناله دارم
همیشه خاک پای همسفرهاست
سرش بر شانۀ خونینجگرهاست
به غیر از یک دل پرپر ندارند
به جز یک مشت خاکستر ندارند
مرا بنویس باران، تا ببارم
یکی از داغداران... تا ببارم
نه پاره پاره پاره پیکرت را
نه حتّی مشتی از خاکسترت را
دست مرا گرفت شبیه برادری
گفتم سلام، گفت سلام معطری
وضو گرفتهام از بهت ماجرا بنویسم
قلم به خون زدهام تا كه از منا بنویسم