نمکپروردهات ای شهر من خیل شهیداناند
شهیدانی که هر یک سفرهدار لطف و احساناند
همنوا بود با چکاچک من
غرّش آسمان و هوهوی باد
بایست آنچنان که تا به حال ایستادهای
که در کمال شوکت و جلال ایستادهای
جاده در پیش بود و بیوقفه
سوی تقدیر خویش میرفتیم
در تیررس است، گرچه از ما دور است
این مشت فقط منتظر دستور است
يك بار ديگر بازى دار و سر ما
تابيده خون بر آفتاب از پيكر ما