میروی دریا دل من! دست خالی برنگردی
از میان دردها با بیخیالی برنگردی
تیغ است و آتش است و هزاران فدایی است
هر جا که نام اوست هوا کربلایی است
بار بر بستهای ای دل، به سلامت سفرت
میبری قافلۀ اشک مرا پشت سرت
شبیه کوه پابرجایم و چون رود سیّالم
به سویت میدوم با کودکانی که به دنبالم