تیغ است و آتش است و هزاران فدایی است
هر جا که نام اوست هوا کربلایی است
دریای سر نهاده به دامان چاه اوست
مردی که با سکوت خودش غرق گفتگوست
اعماق آیههای یقین را شکافته
نور است و آسمان برین را شکافته
ای چشمههای نور تو روشنگر دلم
ای دست آسمانی تو بر سر دلم