صبحت به تن عاطفه جان خواهد داد
زیبایی عشق را نشان خواهد داد
به خودنماییِ برگی، مگو بهار میآید
بهار ماست سواری که از غبار میآید
پس رهسپار جادۀ بیتالحرام شد
شصتوسه سال فرصت دنیا تمام شد
تا نشکفد بر پای ما زنجیرهای تازهای
رویید بر دستان ما شمشیرهای تازهای
کشتند تو را، آه، در آغوش دماوند
سخت است در آغوش پدر، کشتن فرزند
نوحهسُرای حریم قدس تو هستی
مویهکناناند انبیا و ملائک
چه بود ذکر عارفان؟ علی علی علی علی
چه بود روشنای جان؟ علی علی علی علی
طنین «آیۀ تطهیر» در صدایش بود
مدینه تشنۀ تکرار ربّنایش بود
یا شب افغان شبی یا سحر آه سحری
میکند زین دو یکی در دل جانان، اثری
دل اگر تنگ و جان اگر خستهست
گاه گاهی اگر پریشانیم
نشسته بر لب ساحل، شکستهزورقِ عاشق:
کهراست زهرۀ دریا؟ کجاست باد موافق؟