اراده کن که جهانی به شوق راه بیفتد
به سینۀ همه، آن شور دلبخواه بیفتد
داغ تو در سراچۀ قلبم چه میکند؟
در این فضای کم غم عالم چه میکند؟
ای کاش غیر غصۀ تو غم نداشتیم
ماهی به غیر ماه محرم نداشتیم
شگفتا راه عشق است این، که مرد جاده میخواهد
حریفی پاکباز و امتحان پسداده میخواهد
راه گم کردی که از دیر نصاری سر در آوردی
یا به دنبال مسلمانی در این اطراف میگردی
هم تو هستی مقابل چشمم
هم غمت کرده دل به دل منزل
بر شاهراه آسمان پا میگذارم
این کفشها دیگر نمیآید به کارم
منظومهٔ دهر، نامرتب شده بود
هم روز رسیده بود هم شب شده بود