اراده کن که جهانی به شوق راه بیفتد
به سینۀ همه، آن شور دلبخواه بیفتد
داغ تو در سراچۀ قلبم چه میکند؟
در این فضای کم غم عالم چه میکند؟
ای کاش غیر غصۀ تو غم نداشتیم
ماهی به غیر ماه محرم نداشتیم
شگفتا راه عشق است این، که مرد جاده میخواهد
حریفی پاکباز و امتحان پسداده میخواهد
حسی درون توست که دلگیر و مبهم است
اینجا سکوت و ناله و فریاد درهم است
هم تو هستی مقابل چشمم
هم غمت کرده دل به دل منزل
دل میبرد از گنبد خضرا شالش
آذین شده کربلا به استقبالش
منظومهٔ دهر، نامرتب شده بود
هم روز رسیده بود هم شب شده بود