هله! ای باد که از سامره راهی شدهای
از همان شهر پر از خاطره راهی شدهای
داغ تو در سراچۀ قلبم چه میکند؟
در این فضای کم غم عالم چه میکند؟
ای کاش غیر غصۀ تو غم نداشتیم
ماهی به غیر ماه محرم نداشتیم
قلم چو کوه دماوند سخت و سنگینبار
ورق کبوتر آتش گرفتهای تبدار
تا آمدی کمی بنشینی کنارمان
تقدیر اشاره کرد به کم بودن زمان
همسنگر دردهای مردم بودی
چون سایه در آفتابشان گم بودی
باید به همان سال دهم برگردیم
با بیعت در غدیر خم برگردیم
هم تو هستی مقابل چشمم
هم غمت کرده دل به دل منزل
کنار دل و دست و دریا، اباالفضل
تو را دیدهام بارها، یا اباالفضل
خود را به خدا همیشه دلگرم کنیم
یعنی دلِ سنگ خویش را نرم کنیم
ای تا به قیامت علم فتح تو قائم
سلطان دو عالم، علی موسی کاظم
فرمود که صادقانه در هر نَفَسی
باید به حساب کارهایت برسی
تو را اینگونه مینامند مولای تلاطمها
و نامت غرش آبی آوای تلاطمها
تا عقل چراغ راهِ هر انسان است
اندیشهوری نشانۀ ایمان است
آیینۀ عشق با تو دمساز شود
یعنی که دری به روی تو باز شود
چقدر مانده به دریا، به آستان حسین
پر از طراوت عشق است آسمان حسین
وقتی پدرت حضرت حیدر شده باشد
باید که تو را فاطمه مادر شده باشد
جاده و اسب مهیاست بیا تا برویم
کربلا منتظر ماست بیا تا برویم
بگو که یکشبه مردی شدی برای خودت
و ایستادهای امروز روی پای خودت
هر کس نتواند که به ما سر بزند
در غربت آسمان ما پر بزند
جایی که کوه خضر به زحمت بایستد
شاعر چگونه پیش تو راحت بایستد