به رگبارِ ستم بستند، در باغِ حرم «دین» را
به خون خویش آغشتند چندین مرغ آمین را
شدهست خیره به جاده دو چشم تار مدینه
به پیشوازی تنهاترین سوار مدینه
یاد تو گرفته قلبها را در بر
ماییم و درود بر تو ای پیغمبر
این اشکهای داغ را ساده نبینید
بَر دادن این باغ را ساده نبینید
بین غم آسمان و حسرت صحرا
ماه دمیدهست و رود غرق تماشا
یا ازلیَّ الظُّهور، یا ابدیَّ الخفا
نورُک فوقَ النَّظر، حُسنُک فوقَ الثنا
ما طائر قدسیم، نوا را نشناسیم
مرغ ملکوتیم، هوا را نشناسیم
ای چشمههای نور تو روشنگر دلم
ای دست آسمانی تو بر سر دلم