به رگبارِ ستم بستند، در باغِ حرم «دین» را
به خون خویش آغشتند چندین مرغ آمین را
یاد تو گرفته قلبها را در بر
ماییم و درود بر تو ای پیغمبر
بین غم آسمان و حسرت صحرا
ماه دمیدهست و رود غرق تماشا
ز رویت نه تنها جهان آفریدند
به دنبال تو کهکشان آفریدند...
گوش کن گوش، صدای نفسی میآید
مَشک بر دوش، از آن دور، کسی میآید
ای در منای عشق خدا جانفدا حسین
در پیکر مبارزه خون خدا حسین
ای چشمههای نور تو روشنگر دلم
ای دست آسمانی تو بر سر دلم