یک روز شبیه ابرها گریانم
یک روز چنان شکوفهها خندانم
همین که بهتری الحمدلله
جدا از بستری، الحمدلله
وقت وداع فصل بهاران بگو حسین
در لحظههای بارش باران بگو حسین
شَمَمتُ ریحَکَ مِن مرقدِک، فَجَنَّ مشامی
به کاظمین رسیدم برای عرض سلامی
کسی محبت خود یا که برملا نکند
و یا به طعنه و دشنام اعتنا نکند
فارغ نگذار نَفْس خود را نَفَسی
تا بندهٔ نفس سرکشی در قفسی
منظومهٔ دهر، نامرتب شده بود
هم روز رسیده بود هم شب شده بود
خانههای آن کسانی میخورد در، بیشتر
که به سائل میدهند از هرچه بهتر بیشتر