هميشه بازی دنيا همين نمیماند
بساط غصب در آن سرزمين نمیماند
از لحظۀ پابوس، بهتر، هيچ حالی نيست
شيرينیِ اين لحظهها در هر وصالی نيست
میداد نسيم سحری بوی تنت را
از باد شنيدم خبر آمدنت را
هرچند حال و روز زمین و زمان بَد است
یک قطعه از بهشت در آغوش مشهد است