سر میگذارد آسمان بر آستانت
غرقیم در دریای لطف بیکرانت
توبۀ من را شکسته اشتباه دیگری
از گناهی میروم سوی گناه دیگری
حق میشود انکار و من انگار نه انگار
منصور سرِ دار و من انگار نه انگار
دل شکسته...تن خسته، آمد از در ساعت
سلام داد و کمی مکث کرد باز به عادت
زخم من کهنه زخم تو تازه
زخمی پنجههای بیرحمیم
هر قدم یک پنجره از شوق واکردی به سویم
میتوانم از همین جا عطر صحنت را ببویم
این كیست از خورشید، مولا، ماهروتر
بیتابتر، عاشقتر، عبدالله روتر
الشام...الشام...الشام... غربتشمار شهیدان
اندوه... اندوه... اندوه... ای شام تار شهیدان
لطف تو بیواسطه، دریای جودت بیکران
عالمی از فهم ابعاد وجودت ناتوان