با یک تبسم به قناریها زبان دادی
بالی برای پر زدن تا بیکران دادی
فرو میخورد بغض در گلو را
عقب میزد پَرِ هر چه پتو را
سلام ما به حسین و سفیر عطشانش
که در اطاعت جانان، گذشت از جانش
وضو گرفتهام از بهت ماجرا بنویسم
قلم به خون زدهام تا كه از منا بنویسم